سقوط از تخت خواب مامان و بابا
زنبورک ویز ویز من ، امروز گذاشتمت روی تخت خواب خودمون که بهت حریره بدم.یکدفعه بابا صدام زدند.منم رفتم توی آشپزخونه. بعد از ٣٠ ثانیه صدای جیغغغغغغغغت بلند شد.تا حالا اینجوری جیغ نزده بودی.داد زدم: مصطفی، افتاد. و دویدم به سمت اتاق. تو چند تا غلت زده بودی و افتاده بودی پایین زیر میز اتو. بلندت کردم و بقلت کردم.همینجور گریه می کردی. پیشونیت چند تا خراش برداشته بود. حسابی گریه کردی و من و بابا نازتو کشیدیم. بعدم رفتیم خونه مامانی و تو اونجا خیلی دمغ بودی. یک کار جدید یاد گرفتی.بابا می ذارنت روی اپن آشپزخونه یا روی میز و تو خودتو پرت می کنی توی بقل بابا. موقع انداختن خودت چشماتو می بندی و با شتاب خودتو پرت می کنی که نبینی ...
نویسنده :
مامان نیره
18:23