عواقب ناز کشیدن
عسلم دیروز باهمدیگه رفتیم خونه مامانی.نشسته بودیم که من یکدفعه دیدم دکمه بقل گردنتو یادم رفته ببندم.با یک دست شروع به بستن دکمه فشاری شدم که یک کوچولو پوست گردنت گیر دکمه رفت.کمی اخم کردی و تموم.دوباره مشغول بازی شدی.
من عذاب وجدان گرفتم و گفتم: عزیزم ببخشید.معذرت می خوام که گردنتو گیر گذاشتم. جیگرم ببخشید.
مامانی که تازه از آشپزخونه اومده بودن بیرون با شنیدن این حرف گفتن:مامان بد.چیکار کردی با نازگل من.آخیییی عزیزم مامان چیکارت کرد؟
تو که قبلا عین خیالت نبود با شنیدن این حرف نگاهی به مامانی کردی و اشک تو چشمات جمع شد
در این موقع خاله حورا از اتاق دیگه بیرون اومد.گفت :عزیزم دردت گرفت.بیا گردنتو بوس کنم خوب شی.چی شد گردن کوچولوت عشقم؟
تو با شنیدن این جمله و با دیدن این همه ناز کش
یه دفعه جو گیر شدی و زدی زیر گریه.
اینجا بود که فهمیدم اینکه می گن ناز بچه رو زیادی نکشید واسه چیه.
می بوسمت فرشته کوچولوی من