شیداشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

دخملم شیدا

آقاجوون رفت

1392/10/9 8:57
نویسنده : مامان نیره
576 بازدید
اشتراک گذاری
  • روزای سختی رو پشت سر گذاشتیم، هم من هم تو و هم سختتر از همه بابا. آقاجون به قول خودت جواهری یا نیستانک از بین ما پرکشید و رفت.بعدچند هفته مریضی و بیمارستان بودن آقاجوون دیگه نتونست مریضی رو تحمل کنه . چند هفته ای هی مرخص میشدن و دوباره که خونه می اومدن حالشون بد میشد و بستری میشدن.تو این مدت تو یه بار بیمارستان  یدنشون رفتی که خاطره بدی  واست شده و دیگه نمیخوای بیمارستان بری.
  • سعی کردم کمتر تو توی مراسم ها باشی که روحیت خراب نشه ولی بازم همیشه نمیشد.خاله حوریه و خاله حورا سنگ تموم گذاشتن واسه مراقبتت.
  • خیلی روحیت خراب شده.دایم سراغ آقاجونو میگیری.همش میگی آقاجوون بیمارستانن خوب میشن میان.
  • چند روز پیش که با دستای کوچولوت دعا میکردی ازت پرسیدم واسه کی دعا میکنی گفتی واسه آقاجوون که زود خوب بشن بیا خونشون.
  • دیروزم به من میگفتی بریم بیمارستان دیدن آقاجوون.
  • توخیلی آقاجونودوست داشتی.دایم میرفتی پایین و دست آقاجون میگرفتی و میبردی سر کمدشون تا بهت بیسکوییت  جو بدن.
  • دل هممون برای آقاجوون تنگ شده برای غر زدناشون، ایراد گرفتناشون، اخم کردناشون، عصا وکلاه و ساعت و عینک و دستکش و عبا و جوراب و خنده ها و ذوق کرددن واسه شیرینی و بستنی و پفک و دم  در نشستنا و خلاصه برای خود خودشون
پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخملم شیدا می باشد