افتادن از تخت
عزیز دلم، بالاخره انتظارها به پایان رسید و ما یک عدد لپ تاپ خریدیم و بالاخره من می تونم به راحتی واسه صفحه ات مطلب بذارم. امروز اتفاقی واست افتاد که من و بابا را خیلی ترسوند ولی خدا را شکر به خیر گذاشت. طبق معمول هر روز تو وسط روز یک خواب قیلوله رفتی و من تو رو روی تخت خوابوندم ولی نه روی تخت خودت روی تخت مامان و بابا. بعد با خیال راحت رفتم که به کارام برسم. حدود یک ساعت بعد با بابا داشتیم میوه می خوردیم که صدای بازی کردنتو شنیدم ولی توجهی نکردم تا شاید باز خوابت ببره. یک دفعه صدایی از اتاق اومد و صدای گریه ی تو بلند شد. بابا گفت: چی بود؟ من داد زدم شیدا افتاد....... نفهمیدم چه جوری خودمو توی اتاق رسوندم. تو از وسط ...
نویسنده :
مامان نیره
18:02