شیداشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

دخملم شیدا

افتادن از تخت

1390/8/17 18:02
نویسنده : مامان نیره
5,570 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم، بالاخره انتظارها به پایان رسید و ما یک عدد لپ تاپ خریدیم و بالاخره من می تونم به راحتی واسه صفحه ات مطلب بذارم.

امروز اتفاقی واست افتاد که من و بابا را خیلی ترسوند ولی خدا را شکر به خیر گذاشت. طبق معمول هر روز تو وسط روز یک خواب قیلوله رفتی و من تو رو روی تخت خوابوندم ولی نه روی تخت خودت روی تخت مامان و بابا.

niniweblog.com

بعد با خیال راحت رفتم که به کارام برسم. حدود یک ساعت بعد با بابا داشتیم میوه می خوردیم که صدای بازی کردنتو شنیدم ولی توجهی نکردم تا شاید باز خوابت ببره.

niniweblog.com

 یک دفعه صدایی از اتاق اومد و صدای گریه ی تو بلند شد.

niniweblog.com

بابا گفت: چی بود؟ من داد زدم شیدا افتاد....... نفهمیدم چه جوری خودمو توی اتاق رسوندم. تو از وسط تخت غلت زده بودی و رسیده بودی لب تخت و بعد هم پرش به پایین. به قول بابا با بوس به زمین خوردی و کمبیزه چوت به زمین خورد.

 خدا را شکر که کنار دیوار ی

niniweblog.com

ک تکه یونولیت بود که من واسه تزیین اتاقت گرفته بودم وگرنه سرت به سنگ خورده بود. حسابی گریه کردی. منم خیلی هول کرده بودم، تمام بدنم می لرزید و دم به گریه دنبال دنبال بابا که بقلت کرده بود راه افتاده بودم. تا وقتی فهمیدم خدارا شکر سالمی جرات کردم بقلت کنم و آرومت کردم.

ازت خیلی عذر می خوام، آخه من صداتو شنیدم که بیدار بودی ولی توجهی نکردم.

بابا می گفت فرشته های تو آسمون مواظب فرشته ی روی زمین بودن و نذاشتن چیزیش بشه.

niniweblog.com

 امروز صبح هوا خوب بود. با بابا گذاشتیمت توی روروک و رفتیم توی حیاط تا مامان لباس پهن می کردم تو هم حموم آفتاب گرفتی.بعد هم چند تا عکس گرفتیم.

از کارای این مدتت بگم. تقریبا سه هفته است که توی روروکت راه می ری و تمام خونه زیر پاته . تقریبا با همه چیز کار داری. مجبور شدیم یک میز بزرگ جلوی میز تلویزیون بذاریم.آخه تو می رفتی سراغ ریسیور و فلشو می کشیدی بیرون و می ذاشتی دهنت و ملچ و مولوچ می خوردیش. زیر میزو خیلی دوست داری. دیروز که آقاجون اومده بودن خونمون تمام مدت ناهار تو زیر میز ناهارخوری قایم شده بودی و آقاجون باهات بازی می کردن. دندون در آوردنت خیلی اذیتت می کنه. جیغ می زنی و وقتی لثه تو ماساژ می دم ساکت می شی. عمه سعیده می گه: آخه بچه می خوای دندون در بیاری و چی بخوری؟ همین شیر خوشمزه تو بخور که دندون نمی خواد تا اذیت نشی!!!

از اسباب کشی خاله حوریه بگم که حسابی معرکه بودی. وقتی آقایون وسایلو جمع می کردن تو غش غش بهشون می خندیدی

niniweblog.com

و بعد هم تو خونه جدید با روروک و کالسکت حسابی خوش بودی و شب که می اومدیم خونه غش می کردی. انگار همه وسایلو تو جابه جا کرده بودی. حالا به راحتی غلت می زنی. چند ثانیه می شینی. حریره می خوری و کلا هم دختر خوش خنده ای هستی طوری که تا یکی بهت بخنده یا باهات بازی کنه می خندی. الهی همیشه شاد باشی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخملم شیدا می باشد