سینه خیز رفتن
جیگرم دو روزه استعدادهات داره شکوفا می شه. کارات دائم مامان و بابا رو شگفت زده می کنه.
امروز روی زمین گذاشته بودمت که تو به سمت مامان خوابیدی روی زمین و شروع کردی با جیغ به سمت مامان اومدن. اینقدر از حرکت سینه خیز رفتنت تعجب کرده بودم که به جیغ هات توجهی نکردم. حدود نیم متر که سینه خیز اومدی خیلی خسته شدی و خوابیدی روی زمین.
وقتی هم بابا از سرکار اومدن وو من واسشون تعریف کردم بابا هم گذاشتنت زمین و تو حدود یک متر به راحتی سینه خیز رفتی.
دیروز هم کار جالبی کردی. فنجونت کمی آب داشت و روی میز بود. تو با روروکت داشتی راه می رفتی که فنجونتو دیدی و به سمتش رفتی. اونو برداشتی و کمی آب خوردی. بعد خواستی دوباره بخوری ولی ایندفعه از لبه بالایی فنجون که یکدفعه همه آب ریخت توی یقه ات. تو هم با عصبانیت فنجونو پرت کردی و رفتی سراغ بازی.
دیشب خونه مامان جون رفتیم و تو شیطونی می کردی.بابا هم تو رو از چوب لباسی آویزون کردند.تو هم هی جیغ و داد می کردی.کلی با مامانجون بهت خندیدیم.