تولد پسرعمو رادمهر
دخملک نازم،الهی فدات بشم که همه رو شیدا و شیفته خودت می کنی.
چند روز پیش جشن تولد یک سالگی رادمهر پسر عمو مجتبی بود
. عموینا چند روزیه از عسلویه اومدن و تصمیم گرفتن برای رادمهر جشن بگیرن. به پیشنهاد زنعمو زهره قرار شد توی تولد نمایش اجرا کنن. چون تعداد بچه ها کم بود قرار شد تو و رادمهرم نقش آفرینی کنید و چون شما هم بتونید از پسش بربیایید نمایش ساده ی بزبزقندی را انتخاب کردیم.
از عصر رفتیم خونه مامانجون و اول مراسم کیک و شمع و کادو برگزار شد. بعد از اون مراسم شام . تو توی تمام مراسم آروم بودی.فقط وقتی پشت دوربین بچه ها دست می زدند که رادمهر به دوربین نگاه کنه شروع می کردی به تکون تکون خوردن و می رقصیدی.
عموم محمد می گه تو استعداد رقصیدنت خیلی خوبه و منتظر یه تلنگری که برقصی.
همه قربون و صدقت می رفتن. برعکس تو رادمهر خیلی اذیت کرد و من پیشنهاد دادم واسه تو تولد بگیرن تا یه شب دیگه که رادمهر آروم شد واسه اون جشن بگیرن.
آخر شب قرار شد نمایش اجرا بشه.زنعمو از قبل یکسری دم و گوش پشمالوی سفید واسه بره ها و یکسری سیاه واسه گرگ درست کرده بودن.پوریا شنگول ، پریسا بزبزقندی، رادمهر منگول، تو حبه انگور ، بابا گرگ و خاله رادمهر هم قصه گو شدند.
اول بابا یک لباس گشاد پوشیدن و دم و گوش سیاه گذاشتند و یه ماسک ترسناکم به صورت زدند که تو و رادمهر ترسیدید و گریه کردید.
دیدیم اینجوری که نمی شه، نقابو برداشتیم و رو صورت بابا خطهای سیاه کشیدیدم که مثلا گرگ شدن.
نمایش شروع شد. من و عمومجتبی به تو و رادمهر کمک می کردیم.وقتی گرگه اومد توی خونه تو رو که از همه کوچولوتر بودی گرفت و زیر لباسش کرد که مثلا خوردتت و رفت. تو هم بی صدا زیر لباس بابا بودی. همه تعجب کرده بودن که تو بی صدا نقشتو بازی می کنی.
اونشب خیلی خوش گذشت. اینقدر خندیدیم که دیگه همه دلدرد گرفتیم. همه می گفتن تو بهترین بازیگر شدی.
کادو هم واسه پسرعمو من و بابا یک تاب و تو یه اسباب بازی ریلی بردی.
ایشالا مبارکش باشه و سالیان سال سالم و شاد زندگی کنه.
این چند روزی که عموینا اینجا بودن تو ورادمهر کاری به کار هم نداشتید.اصلا به همدیگه توجهم نمی کردید.هرکدوم تنهایی بازی می کردید.من مطمئنم بعدا که بزرگ می شید همبازی های خوبی واسه هم می شید.
به امید اون روز
اینم چند تا عکس از جشن تولد