روز گردش کودک
جیگرم، فدات بشم.
دیروز بابا رفتن سر کار و چون تا غروب نمی اومدن من و تو رفتیم خونه مامانی.
تا تونستی شیطونی کردی. حاضر نبودی پیش من بیای. گریه می کردی و فقط می خواستی پیش خاله حورا باشی. وقتی واسه شیر خوردنم می گرفتمت شیر نمی خوردی و گریه می کردی.
حسابی دل خاله رو بردی شیطون بلا.
ظهر که می خواستیم بخوابیم تو طبق معمول که عاشق خوابیدن بقیه ای شروع کردی به شیرین کاری کردن. انواع حرکات خود شیرین کنی که بلد بودی رو انجام دادی تا دل همه رو ببری
و کسی دلش نیاد بخوابه.
بالاخره توی بقل مامانی غش کردی و زیر کرسی خوابیدی.
عصر مامان نوبت دندون پزشکی داشتم. تو هم همراه مامانی و خاله حورا رفتی جشن به مناسبت ٢٢ بهمن.
شب که دنبالت اومدیم آروم توی بقل من خوابت برد و مامانی و خاله از کارهایی که توی جشن کرده بودی کلی تعریف کردن. می گفتن از اول تا آخر آروم نوک دسته صندلی نشسته بودی و فقط نگاه می کردی.
وقتی هم آواز می خوندن یا وقت نمایش که همه می خندیدن تو دست می زدی و می رقصیدی .
راستی مامان دندون عقلمو کشیدم.
توی خونه بیدار شدی و شام خوردی و با اینکه خسته بودی کلی بازی کردی.
من و بابا خیلی خسته بودیم و می خواستیم بخوابیم ولی جنابعالی مثل همیشه اول بازیت بود.
من که از اثر قرص مسکن خوابم برد و بابا هم از بس خوابشون می اومد پاتو نگه داشتن که نری از تخت بیفتی و خوابیدن.
یه موقع عایی که از بازی سیر شدی نق زدی و مامان شیرت دادم تا خوابیدی.
چراغ های رنگی تزیینی خونه مامانی رو که می بینی هی می گی برق( ب رو خیلی محکم می گی. کلی دهنتو رو هم فشار می دی و بعد می گی ب) چشماتم به ریتم روشن و خاموش شدنش می بندی و باز می کنی.
عاشق برنامه کودک خاله شادونه ای.
عاشق بادکنک بازی هستی و به سرعت بدون ترس می ترکونیش.
هنوز مامانجون و آقاجون از شیراز نیومدن. عمه زهره می گه آقاجون سفارش کردن حتما یه سوغاتی خوب واسه شیدا بگیریم که واسش بیارن.کلی همه تعجب کردن آخه عمه می گه سابقه نداشته آقاجون بگن واسه کسی چیزی بخرید حتی واسه نوه های دیگه.معلومه حسابی جای خودتو تو دل آقاجون باز کردی.
اون یکی آقاجونم خیلی دوستت دارن. اسمتو گذاشتن لی لی . آخه از شعر لی لی لی لی آقاجون خیلی خوشت میاد.