شله زرد پزی مامانی
عزیزم، دوباره نزدیک 28 صفر شد و همه یاد شله زرد نذری مامانی و آقاجون افتادیم.
روز 28ذصفر صبح من و تو رفتیم خونه مامانی و با اونها رفتیم هیئت. تو خواب آلود بودی با تعجب به دسته نگاه می کردی.
ظهر خونه اومدیم و دیگ شله زرد رو بار گذاشتیم. تو از اینکه همه دورت بودن خیلی خوشحال بودی. وقتی خاله حوریه آوردت سر دیگ که هم بزنی از شدت بخار آب و گرما و بلندی دسته ملاقه ای که دستت بود چشماتو به هم می زدی و ما رو کلی خندوندی.
لب به شله زرد نزدی آخه اصلا دوست نداری.
مامان بیشتر از این حوصله نوشتن ندارم.
اینم از عکسای اون روز
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی