شیداشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

دخملم شیدا

ترک شیشه شیر

1392/7/13 18:23
نویسنده : مامان نیره
984 بازدید
اشتراک گذاری

دخمل نازنینم،حسابی به شیشه شیرهات معتاد بودی.دوتا شیشه داشتی یکی بزرگ یکی کوچیک. بزرگه رو طی یه مراسمی دادی به بنیامین نتیجه صاحب. مونده بود کوچیکه که حسابی بهش وابسته بودی.خصوصا توی شب اگه نبود یا اگه شیر نداشتیم بیچارمون می کردی.

چند روز پیش رفته بودیم باغ و بابا و حسین مشغول سنگ فرش کردن ایوون بودن که من واسشون چای آوردم لب ایوون. تو گفتی منم چایی می خوام تو شیشه. حشین بهت خندید و گفت مگه تو هنوز شیشه می خوری.امیر محمد(پسر خواهرش)شیشه نمی خوره.شیشه بده بنداز دور.

تو هم که خیلی حسین رو دوست داری بعد از خوردن چایی شیشه رو پرت کردی تو ایوون.منم وقتی حواست نبود من رفتم شیشه رو برداشتم و قایمش کردم. عصر دوباره بهانه شیشه گرفتی و زدی زیر گریه.که شیشه می خوام. حسین هم گفت شیشت افتاده بود تو ایوون منم انداختم توی چاه. آنجنان با حرف حسین گول خوردی که دیگه هر کی ازت می پرسه شیشت کو می گی انداختم تو چاه.

خلاصه که حسین تونست تو رو از شیشه ترک بده.

دیروز دایی حسن آقا با سام و مامانش اومده بودن باغ.تو همچین که شیشه سام رو دیدی چشمات برق زد.ولی زود قانع شدی که سام کوچولوه و باید شیشه بخوره ولی بقول خودت" تو خانوم شدی، بزرگ شدی نباید شیشه بخوری"

از شیرین زبونیات بگم که همه رو شیفته و شیدای خودت کردی.

هفته پیش که دایی امین (که حسابیم دوستش داری) می خواست بره زاهدان تو رو برده بودم که از صبح با خونه مامانی باشی. موقع حرکت دایی مامانی داشتن واسه دایی توضیح می دادن که کدوم ظرف ناهاره،کدوم ظرف توش شامه و وسایلش چی به چیه. تو هم سراپا گوش بودی. وقتی حرفشون تموم می شه رو به دایی امین می کنی و می گی : خیرشونو ببینی.

مامانی و دایی مبهوت می شن که چی می گی؟ تو دوباره به دایی می گی خیر مامانی ببینی.

فدای شیرین زبونیت که نمی دونم اینهمه حرف قلمبه و سلمبه رو از کجا میاری و می گی.

شعر حسنی بی دندوون شده رو خیلی ناز می خوون. همه عاشق گفتن کلمه آبنباتن. به آبنبات می گی" آمکات" (با تشدید روی م)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخملم شیدا می باشد