4 شنبه سوری
موش کوچولوی من قول داده بودم خاطرات روزهای قبل از عیدو بنویسم تا به خاطرات عید برسیم. از 4 شنبه سوری شروع می کنم.
واسه 4 شنبه سوری طبق رسم هر ساله مراسم در خونه مامانی انجام شد. عمه زهره رو هم با خودمون بردیم. خاله حوریه و بنیامین،دایی مهدی و زندایی،دایی امین و همسایه قدیمی خانم خردمند با دخترشونم بودن.
یه آتیش روشن کردیم و تو با دیدن آتیش ذوق کردی. دایی امین بقلت کرده بود و دایم از روی آتیش می پرید.
بقل هر کی می رفتی از آتیش می پروندت. اینقدر که آخر سر از همه بیشتر بوی دود می دادی.
فشفشه رو هم که روشن کردیم با تعجب نگاه می کردی.
آخر شب بخاطر دود زیادی که خورده بودی حالت تهوع داشتی و هرچی می خوردی برمی گردوندی.
خیلی خوش گذشت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی